به گزارش مشرق، در بحبوحه انقلاب اعلامیههای امام را در میان همکلاسیهایش پخش میکرد. خانواده هر قدر از او میخواستند که خودش را از این ماجراها دور کند، قبول نمیکرد. فعالیتهای انقلابیاش را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد. جنگ تحمیلی که شروع شد، از سنگر مدرسه خودش را به سنگر جبهه رساند.
اکرم طنوریان خواهر شهید تازه شناسایی شده «علی طنوریان» که پس از 35 سال با چشم گریان به معراجالشهدا آمده بود، اظهار داشت: علی فرزند سوم خانواده بود. روزی که به خانه آمد و گفت که میخواهم به جبهه بروم. مادرم به جهت وابستگی که به او داشت، قبول نکرد؛ ولی علی دستبردار نبود و بر تصمیمش پافشاری کرد.
وی افزود: مادرم وقتی اصرار علی را برای اعزام دید، قبول کرد. علی در 19 سالگی عازم جبهه شد. پس از اولین اعزامش تغییرات زیادی در رفتار و چهره او رخ داد و چهره اش مردانه شده بود. نیمههای شب نماز و دعا میخواند.
خواهر شهید خاطرنشان کرد: پدرم پس از دومین اعزام علی خواب دید که او برای خداحافظی نزدش آمده است. زمانی که بیدار شد به مادرم گفت که ما دیگر علی را نمیبینیم. مادرم از اوضاع روحی علی هم متوجه شده بود که او به شهادت میرسد. به همین خاطر ناآرام بود تا اینکه خبر شهادت و سپس مفقودیاش را آوردند.
طنوریان عنوان کرد: علی از کودکی در بازی نشانهگیری شرکت میکرد و برنده میشد. در جبهه هم مسوولیت شلیک آرپیجی را برعهده گرفته بود. دوستانش برایمان تعریف کردند که علی چند آرپیجی در عملیات رمضان به سمت دشمن پرتاب کرد. ناگهان دشمن سرش را نشانه گرفت و با گلوله تانک به سمتش شلیک کردند. نیروها عقب نشینی کردند و پیکر علی در منطقه جا ماند. پس از شهادت علی وسایل شخصی و ساکش را برایمان آوردند؛ اما خبری از پیکرش نشد.
وی تصریح کرد: مادرم زمانی که تابوت شهدا را در منطقه تشییع میکردند، ناراحت میشد و گریه میکرد. آن زمان تصور نمیکرد که روزی پیکر فرزندش بازگردد تا تشییعش کند.
خواهر شهید با اشاره به دوران چشم انتظاری مادرش گفت: مادرم پس از مفقودی برادرم، در معراج الشهدا و بنیاد شهید به دنبال پیکرش میگشت. پس از گذشت چند سال پاهایش دیگر یاری نمیکرد. از تلویزیون بازگشتِ پیکر شهدا و تشییع آنها را پیگیری میکرد؛ اما متاسفانه مادرم در دوران چشم انتظاری فوت کرد.
وی افزود: پس از گذشت 35 سال، از بازگشت علی ناامید شده بودیم. به ما گفته بودند که شنهای روان روی پیکر شهید را پوشانده و احتمال این که پیدا شود، کم است.
خواهر شهید در خصوص کمکهای شهید به خانواده گفت: در تمام این سالها حضور علی را در کنارمان احساس کردیم. هر بار که به مشکلی برمیخوردیم به کمکمان میآمد. روزی پدرم مشکل مالی داشت و به هیچ کس چیزی نگفته بود. او از علی میخواهد که کمکش کند. همان روز فردی ناشناس به درب خانه ما میآید و مقداری پول به دست پدرم میسپارد و میگوید که این پول را اگر نیاز دارید شما بردارید و اگر نه به یک فرد نیازمند بدهید.
طنوریان ادامه داد: علی وصیتنامه ای نداشت؛ اما پیش از ورودش به عملیات، نامهای برای خانواده نوشت. در آن نامه نوشته بود: «خودم را در کهکشانها و در اوج میبینم. نمیدانم در زمین یا آسمان هستم». علی دوست داشت که گمنام بماند. این گمنامی به مفقودالاثری پیکرش خلاصه نشد و به تابلوی تصویری شهید در کوچه هم کشیده شده است. تابلوی مشخصات علی منقش به تصویر شهید دیگری است. از آنجایی که او دوست داشت گمنام بماند، ما نیز به شهرداری اعلام نکردیم.